من یه بچهی ناخواسته نبودم. مامانم توی دفتر خاطراتش از قبل هی آرزو کرده بود که بچه دار شه، کلی دعا واسه اومدنم خونده بود
آدم واسه اومدن بچهی ناخواسته که دعا نمیخونه
پس چطور بابام هیچ وفت منو نخواسته؟ هیچ وفت منو ندیده؟ هیچ وقت موفقیتام به چشمش نیومده، هیچ وقت از قیافم تعریف نکرده، هیچ وقت نگفته دوست دارم، هیچ وقت بغلم نکرده؟
مردا ابراز احساساتشون کلامی نیست؟ پس چرا پشت ویدیو کال به ترمه میگفت دوسش داره؟ چرا هیچ وقت اونجوری قربون صدقهی من نرفته؟
چرا همیشه تو دعواها بدترین حرفا رو بهم میزنه؟ چرا انقدر آرزوی مرگمو میکنه؟
من بمیرم چی تو زندگیش تغییر میکنه؟ اصلا مگه من خواستم تو این دنیا بیام؟
چرا هیچ وقت نمیفهمه با کاراش چه بلایی سر روح و روانم اورده؟
چرا من حاضر نیستم خار به پاش بره ولی تیکه کلامش اون نسبت به من مردشورتو ببرنو، نفست ببره و داغت به دلم بمونس؟
1111)علایق :چشم رنگی...برچسب : نویسنده : endofthestory بازدید : 96